به رغم استقبال کم نظیر و شگفت انگیزی که اصحاب و یاران پیامبر(ص) در ثبت و ضبط سیره و سنّت آن حضرت داشتند، ولی بعد از رحلت پیامبر، در عصر خلفای سهگانه، در اقدامی هدفمند و با تمسّک به شعار «کفانا کتاب الله» مانع این روند شدند و به بهانة این که: «حدیث» با قرآن مشتبه میشود و یا« به جای قرآن، حدیث محور قرار میگیرد،» از ضبط و نشر احادیث پیامبر، جلوگیری کردند.
یکی از مورخان معتبر اهل سنّت مینویسد:« وقتی ابوبکر به خلافت رسید، مردم را جمع کرد و طی سخنانی به آنان گفت: ای مردم! شما احادیث پیامبر را نقل و در آن اختلاف میکنید؛ به یقین نسلهای آینده، بیشتر از شما اختلاف خواهند داشت. پس کسی حق ندارد حدیثی را از رسول خدا نقل کند. هر کس از شما سؤالی کرد، بگویید: بین ما و شما، کتاب خدا کفایت میکند. پس فقط به قرآن تمسک جویید و حلال آن را حلال بدانید و حرامش را حرام شمارید».[1] <**ادامه مطلب...**>
جلال الدین عبدالرحمن سیوطی، یکی دیگر از علمای سرشناس اهل سنّت در کتاب « تنویر الحوالک فی شرح موطّأ مالک» به نقل از عروة بن زبیر مینویسد:
« عمر بن خطاب، خلیفه دوم، وقتی در مورد نگارش و جمعآوری احادیث پیامبر با اصحاب آن حضرت مشورت کرد، همه او را به این امر مهم تشویق کردند، امّا وی همچنان در تردید بود. او یک ماه در فکر و اندیشه بود و از خداوند راه خیر طلب میکرد. یک روز ارادة خداوند چنین تعلق گرفت و عمر گفت:«همان طوری که میدانید، قبل از این، سخن از کتابت حدیث پیامبر میگفتم، ولی بعد دریافتم جمعی که به دنبال این کار رفتند، کتاب خدا را فراموش کردند. سوگند به خدا ! من هرگز این کار را نخواهم کرد». به همین سبب، او از تصمیم خود مبنی بر جمعآوری حدیث پیامبر، منصرف شد.»[2]
در نقل دیگر، باز از طریق دانشمندان اهل سنّت آمده است: عبدالله بن علا گفت: روزی از قاسم بن محمّد ( نوة خلیفه اول ) خواستم برایم حدیث بخواند و من ضبط نمایم. او در جواب گفت: به راستی در زمان خلافت خلیفه دوم چون دوباره نقل احادیث پیامبر زیاد شد، او دستور داد تمام آنها را به پیشش آوردند. آن گاه به دستور خلیفه، همة احادیث را آتش زدند، سپس عمر گفت: گفتار پیامبر در کنار قرآن به منزله دو گانه پرستی اهل کتاب و شرک است.
بدین ترتیب، قاسم به روش خلیفة دوم تمسّک کرد و مرا از شنیدن و نوشتن حدیث پیامبر بازداشت.[3]
قرظة بن کعب انصاری، یکی از اصحاب برجستة پیامبر، میگوید: وقتی خلیفة دوم، من و عماریاسر و ... را به عنوان کارگزار از مدینه به سرزمین عراق میفرستاد، تا منطقة «صرار» ما را بدرقه کرد. بعد گفت: آیا میدانید به چه منظوری شما را تا اینجا مشایعت کردم؟ گفتیم: حتماً قصد تکریم ما را کردی. گفت: درست است، امّا کار مهمتری هم با شما داشتم و آن، این است که باید بدانید، شما به یک شهری میروید که مردمان آن سخت با قرآن انس گرفتهاند و همواره در منازل و مجالس قرآن زمزمه میکنند، آوایی همانند آوای زنبور عسل از خانههایشان به گوش میرسد. بنابراین، وقتی آنجا وارد شدید، با ذکر احادیث، آنها را از قرائت قرآن غافل نکنید و من، شما را در این کار حمایت خواهم کرد. قرظة در ادامه میگوید: ما نیز چنین کردیم و در مدت اقامت و مأموریت خود در عراق، مردم را به حال خویش واگذاشتیم و حدیثی از پیامبر نگفتیم.[4]، و یا وقتی از من حدیث خواستند، در جواب گفتم: خلیفه، مرا از نقل حدیث منع کرده است.[5]
یوسف بن عبدالبر، از علمای سرشناس اهل سنّت، این روایت را به سه طریق مختلف در کتاب خود آورده و همة طرق را صحیح السّند معرفی کرده است.[6]
موضوع تحریم نقل احادیث و سیره و سنّت پیامبر در عصر خلفای سه گانه، از مسلّمات تاریخ است؛ چنان که خلیفة دوم آن را طی بخشنامهای به طور صریح به همة استانداران و فرمانداران مناطق ابلاغ نمود. او در ادامة اجرای این سیاست، تنی چند از اصحاب و شخصیتهای سرشناس، مثل: عبدالله بن مسعود، ابودرداء و ابومسعود انصاری را به خاطر نقل احادیث پیامبر زندانی کرد[7] و تعدادی دیگر از یاران امام علی7 مانند: حجر بن عدی، رشید هجری و میثم تمّار به سبب نقل حدیث و مناقب اهل بیت: به دار مجازات آویخته شدند.
البته باید توجه داشت ریشة این تفکر غلط، به دوران حیات خود پیامبر اعظم برمیگردد. گاه وقتی آن حضرت موضوعی را عنوان میکرد، عدهای در اعتراض به پیامبر میگفتند: این مطلب در قرآن نیست و ما نمیتوانیم به آن عمل کنیم.
در جنگ خیبر بعضی از اصحاب قصد تعرّض به اموال و ناموس یهودیان را داشتند که پیامبر، آنها را از این کار بازداشت و فرمود: مال و ناموسشان در امان است. امّا این عده به دستور او اعتنا نکردند و استدلالشان این بود که این موضوع در قرآن نیامده است. به همین دلیل، در رخدادهای گوناگون، آیاتی از قبیل: )و ما ینطق عن الهوی اٍن هو الّا وحی یوحی.([8] ، و )و ما آتیکم الّرسول فخذوه و ما نهیکم عند فانتهوا([9]. این آیات در مقابل تفکّر«کفانا کتاب الله» است این نکته را گوشزد میکنند که علاوه بر قرآن، به گفتار پیامبر نیز باید توجه داشت.
بعد از رحلت پیامبر، این تفکر غلط به انگیزههای سیاسی از طریق خلفای سه گانه در میان مردم نهادینه شد و این وضع، نزدیک به یک قرن ادامه پیدا کرد.
این، در حالی بود که قرآن شامل قوانین و احکام کلّی اسلام بود و در مرحلة عمل و اجرا، نیاز مبرم به مفسّر و مبیّنی همچون پیامبر داشت؛ مثلاً در قرآن دربارة نماز و روزه حکم کلّی )اقیموا الصّلواة ([10] و )کتب علیکم الصّیام([11] آمده است که تبیین چگونگی و جزئیات آن، بر عهدة پیامبر است. در موارد بسیار دیگر نیز احادیث پیامبر نقش تعیین کننده در تبیین آیات داشت و اصلاً قرآن با قطع نظر از سیره و سنّت پیامبر، قابل فهم و عمل نبود. به همین سبب، آن حضرت چنین وصیت کرد: «انّی تارک فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی». آن حضرت طبق این حدیث شریف، به امت سفارش کرد تا پس از رحلت آن حضرت، به کتاب و عترت، هر دو کنار هم تمسّک کنند.[12] منظور از «عترت و اهل بیت» همان بیان کنندگان سیره و سنّت پیامبرند که به اعتقاد شیعه، جانشینان معرفی شده آن حضرت به شمار میروند..
پیروان اهل بیت و شیعیان امام علی7 پس از رحلت پیامبر به رغم فضای اختناق، با توجه به این حدیث، همواره در کنار قرآن، به احادیث پیامبر نیز اهتمام داشتند و در حفظ و جمعآوری سیره و سنّت پیامبر هرگز غفلت نورزیدند و در این راه، دشوار ترین شکنجهها، مخوفترین زندانها و رنج بدترین تبعیدگاهها را به جان و دل تحمل کردند، حتی جام شهادت به سر کشیدند؛ ولی لحظهای در نشر احادیث و جمعآوری آن درنگ روا نداشتند و بدین ترتیب، توانستند این گوهر گران مایه و گنجینة حیات بخش را به نسلهای آینده برسانند.
در این میان، علما و فقهای اهل سنّت نیز از همین بینش سه خلیفه و بنی امیه پیروی میکردند؛ و به همین دلیل، نزدیک به یک قرن از نعمت احادیث پیامبر و این منبع نور و هدایت محروم ماندند. و به دنبال خویش، امت اسلامی را نیز بی نصیب ساختند. در سال 99 هجری که عمر بن عبدالعزیز به خلافت رسید، این تحریم را شکست.[13] او طی بخشنامهای خطاب به ابوبکر محمد بن حزم ( فرماندار و قاضی شهر مدینه) و سایر کارگزاران در مناطق مختلف، خطر نابودی «علوم اسلامی» را گوشزد کرد و آنها را به نگارش و جمع آوری احادیث پیامبر ملزم ساخت. در پی این درخواست، در میان عالمان اهل سنّت، محمد بن مسلم بن شهاب زهری (متوفّای 125ق.) از علمای شام و حجاز، اولین کسی بود که تلاشهای بسیاری کرد و به جمع آوری احادیث نبوی اقدام ورزید. او بدین منظور، به حضور افراد دیگری که از آن حضرت حدیث شنیده و حفظ کرده بودند، رسید و با تمام توان به جمع آوری و ضبط این گونه احادیث پرداخت.[14]
بعد از وی کسانی مانند: ابن جریح در مکَه ( متوفّای 150ق.)، معمّر در یمن (متوفّای 154ق.)، اوزاعی در شام (متوفّای 157ق.)، سفیان ثوری در کوفه (متوفّای16ق.)، جریر بن عبدالحمید در ری (متوفّای 181 ق.)، ابن مبارک در خراسان (متوفّای 181ق.) ابن اسحاق و مالک در مدینه(متوفّای 179ق.) و ابن شیبه در کوفه (متوفّای 235ق.)، وارد این عرصه سرنوشت ساز شدند و کار جمعآوری حدیث پیامبر را ادامه دادند و این حرکت را در اوایل قرن سوم هجری تقریباً به مرحلة مطلوب رساندند.[15]
البته احادیث به دور از نظم و ترتیب و تدوین خاصی بود و به علاوه، هر کدام از این افراد در ممالک اسلامی پراکنده بودند و احتمال از بین رفتن احادیث وجود داشت؛ تا اینکه محمد بن اسماعیل بخاری(256ـ94ق.) بخش عمدهای از این احادیث را به دست آورد و آنها را به ترتیب موضوعی در یک مجموعه، تدوین و تنظیم نمود و نکتة مهمتر، اینکه احادیث صحیح و ضعیف را از هم جدا کرد. افزون به این، در اغلب مجموعههای حدیثی پیشین، احادیث پیامبر با فتاوا و نظرات صاحبان آثار در هم آمیخته بود که محمد بن اسماعیل بخاری آنها را از هم تفکیک کرد و برای اولین بار به مجموعه احادیث پیامبر(ص) نظم و ترتیب منطقی داد. این کار، حدود شانزده سال به طول انجامید و بعد این مجموعة حدیثی «صحیح بخاری» نامیده شد.
سپس در تکمیل اقدامات او، شخص دیگری از عالمان اهل سنّت، به نام مسلم بن حجّاج نیشابوری(261-206ق.) وارد صحنه شد. او به مناطقی چون: حجاز، مصر، شام و عراق سفر کرد، به حضور محدّثان آن مناطق رسید و احادیث پیامبر را از آنها شنید. او حاصل این سفر تحقیقی را در مجموعهای به نام «صحیح مسلم» گرد آورد. پس از وی محدّثان دیگر از فرقة اهل سنّت، مانند: محمد بن یزید قزوینی، معروف به «ابن ماجه» (275-207ق.)، ابو داود سلیمان بن اشعث سجستانی (275-207ه)، محمد بن عیسی ترمذی(279-209ق.)، احمد بن شعیب نسایی(303-214ق.) مجموعههای احادیث نبوی را با نظم و ترتیب ویژه، تحت عناوین«سنن و مسند» به رشتة تألیف درآوردند. به گفتة ابن تیمیه، مجموع احادیث منقول از پیامبر، تنها در دو مجموعة صحیح بخاری و صحیح مسلم، با قطع نظر از احادیث تکراری، در بردارنده حدود هفت هزار حدیث میباشند.[16]
اگر چه فقها و محدّثان اهل سنّت در قرن اوّل هجری به احادیث پیامبر اعظم اهتمام نورزیدند، اما در قرن دوم و سوم توانستند تا حدودی، اشتباهات گذشته را جبران کنند و در حفظ آثار و سیره و سنت پیامبر(ص) سهیم باشند.